Friday, November 25, 2011

هم میهن نازنینم ! چشمهایت را باز کن : محرم سال 2011 است ، زنجیرت را زمین بگذار ، بجای آن کتاب بردار .

همزمانی روزهای ماه محرم و اوضاع آشفته داخلی و بین المللی کشور و تلاشی که رژیم در بدنام کردن نام دانشجویان دارد و هزار و یک مصیبت دیگر که این روزها بر مردم کشورم وارد می شود ، به ادیشه ام فرو می برد . با خود می اندیشم که آیا زمان آن نرسیده که - بخصوص - جوانان برومند کشورم ، زبان دیگری ، غیر از زبان رسمی حاکمیت را بعنوان سمبل و نماد خویش بکار بگیرند ؟ زبانی که در آن خشونت نباشد ، زبانی که با معیارهای امروز جوانان دیگر ، در کشورهای مختلف دنیا ، هم آوایی و سنخیت بیشتری داشته باشد . زبان اندیشه و قلم ، زبان کتاب و تفکر ... زبانی که جهانیان را متقاعد سازد که جوان ایرانی ، آنی نیست که از نرده های سفارت بالا می رود و مانند دزدان عمل می کند و دست به غارت و چپاول و خرابکاری می زند ، جوان ایرانی معنای مهمان بودن را می فهمد و می داند که گردن کلفتی کردن و قلدری کردن برای چهار - پنج کارمند یک سفارتخانه خارجی هنر که نیست هیچ ، انتهای بی هنری و بی فرهنگی است ... از این حرفها گذشته در انتهای سال 2011 میلادی هستیم ، عصر ارتباطات ، عصر تکنولوژی ، عصری که هیچ چیزی حتا مرزهای سیاسی  هم نمی تواند مانع دیدن و فهمیدن شود ، لختی با خود اندیشه کنیم و ببینیم که اگر قرار است در این دهکده جهانی بر مبنای عملکردمان مورد قضاوت واقع شویم ، چه کارهایی باید بکنیم و از چه کارهایی خودداری کنیم . برای همین خطاب به تو برادر ( و شاید خواهر ) هم میهنم عرض می کنم : تو را به همه مقدساتت ، در این محرم لختی اندیشه کن ! زنجیرت را زمین بگذار و بجای آن کتاب بردار

1 comment:

  1. بسیار ساده و صمیمی و در عین حال عمیق
    نوشته شما را با ذکر منبع در وبلاگ خودم گذاشتم
    اگر اشکالی داره ، لطف کنید بهم بگید برمیدارم

    ReplyDelete