Tuesday, June 14, 2011

خطاب به اصلاح طلبان حکومتی و مدافعین نظام : خانه ی جمهوری اسلامی از " پای بست " ویران است

پس از گذشت دو سال از کودتای انتخاباتی ، هنوز هم جنبش سبز زنده است و راه خود را می رود و خوشبختانه به هیچ چیزی کمتر از سقوط نظام نیز رضایت نمی دهد . اینک ، دیگر بر کسی پوشیده نیست که یکی از عوامل اصلی توقف ( یا بهتر است بگوییم کم شدن سرعت تحولات ) جنبش سبز ، چیزی نیست جز ملاحظه کاری ها و محافظه کاری های بخشی از اصلاح طلبان حکومتی که همه گاه - انشاءالله با نیت خیر - از ماندگاری این نظام دفاع کرده اند و همه اشکال را در مصادیق و افراد می بینند نه در اصل نظام !
این جماعت هنوز تکلیف خود را با مقوله ولایت فقیه ( ریشه اصلی بسیاری از مصیبت ها و مشکلات امروز کشور ) روشن نکرده اند . اینان ممکن است به دلایلی از خامنه ای بدشان بیاید اما هرگز از تعریف و تمجید خمینی فروگزار نکرده اند و نمی کنند . مدینه فاضله اینان دوران طلایی حضرت امام است و بس ! و هنوز هم حاضر نیستند بپذیرند که مقوله ای تحت عنوان " جمهوری اسلامی " اساساً دارای تناقض ذاتی است از این جهت که اگر جمهوری ( بمعنای متکی بر رأی مردم و نه فقط مسلمانان و شیعیان ) است که باید خود را منتسب و وابسته به مشروعیت منتج از آراء همه مردم از هر نژاد و قومیت و آیین و مسلکی بداند ( پس دیگر اسلامی نیست ) و اگر اسلامی است که علی الاصول نمی تواند جمهوری واقعی باشد چرا که در این نوع حکومت همه حقوق فقط و فقط به مسلمین وابسته داده می شود و لاغیر !
با ذکر این مقدمه می خواهم پرسشی را مطرح کنم :
ابتدا بگویم که مخاطب این پرسش آن بخش از اصلاح طلبان حکومتی و مدافعین نظام هستند که همزمان با اعلام ارادت به خمینی ، داعیه دار حق و حقوق مردم نیز هستند .
اولین روزی که خمینی از فرانسه به ایران برگشت را به یاد می آورم . اگر چه یک نوجوان بودم و انصافاً اطلاعات زیادی هم از روند وقایع اتفاقیه نداشتم اما شاهد بودم و به یاد می آورم که چه بزرگانی در حلقه اطرافیان و مریدان و پیروان خمینی صف کشیده بودند . در آن سخنرانی کذایی که در محل بهشت زهرا انجام شد خمینی حرفهای نامربوط زیادی زد از جمله اینکه :
( نقل به مضمون )
اگر پدران ما یک حکومت را برقرار کرده اند بر ما واجب نیست که از آن تبعیت کنیم و ما باید نظام مورد قبول خودمان را بر سر کار بیاوریم و قص علیهذا ...
که البته این یکی با گذشت زمان بیشتر و بیشتر به جوک شباهت پیدا کرده است .
مراد من اما از طرح و یادآوری این ماجرا این است که بدانم چگونه و با چه میزان حمیت ملی ، عده ای تحصیلکرده و فرنگ رفته آن زمان توانستند شاهد گفتن این جمله توسط رهبر سیاسی شان باشند که :
دلخوش نباشید به اینکه آب را مجانی می کنیم ، برق را مجانی می کنیم ، اتوبوس را مجانی می کنیم !
و سکوت کنند و هیچ نگویند ؟
در واقع پرسش من این است که اگر مثلاً امروز یک رهبر سیاسی ( یا کسی که ادعای رهبری دارد ) بیاید و بگوید که می خواهد آب و برق و اتوبوس و غیره را مجانی کند ، با چه واکنشی از جانب طبقه تحصیلکرده مواجه می شود ؟
آیا در سلامت عقل گوینده یا میزان حمیت ملی اطرافیانش نباید شک کرد ؟
آیا واقعاً چنین شخصی می داند آب چیست و از کجا و با چه مشقاتی می آید ؟
برق چطور ؟
یا اتوبوس ... ؟
هنوز هم متعجبم که چرا بزرگان ما این سخنان را شنیدند و با اینکه می دانستند این حرفها تنها برای فریب مردم عامی گفته می شود ، دم برنیاوردند ؟
بازگردیم به این دوره : واقعاً چه کسی از میان اصلاح طلبان حکومتی و مریدان خمینی ( بخصوص آنهایی که در آن دوره نیز دست اندرکار و فعال بودند ) می تواند از این بیانات خمینی با ادله محکمه پسند دفاع کند و سلامت عقل و شعور خمینی را به اثبات برساند ؟
تنیجه گیری منطقی : اگر بپذیریم که خمینی بعنوان کسی که معمار جمهوری اسلامی لقب گرفته است ، یک یاوه گوی خودرأی و جنایت کار و یک آخوند بیسواد بیشتر نبوده است باید به طریق منطقی به این نتیجه قهری برسیم که :
خانه ای که جمهوری اسلامی بر پایه آن بنا شده است اساساً از پای بست ویران بوده است و هر کسی را که بخواهد با زور شانه هایش از سقوط دیوارهای آن جلوگیری کند در زیر خود - و قبل از همه - له خواهد کرد .
بقول معروف : من آنچه شرط بلاغ بود با تو گفتم ، تو خواهی از آن پند گیر خواه ملال
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران
برقرار باد دفاع قهرمانانه و جانبازانه مردم این آب و خاک از کیان آزادی و انسانیت
یاد جانباختگان راه آزادی را گرامی می دارم و به احترامشان کلاه از سر بر می دارم

No comments:

Post a Comment