Sunday, March 6, 2011

برادرم ، تفنگت را ... چماقت را ... قمه ات را زمین بگذار ! دیکتاتور فردا به تو نیز رحم نخواهد کرد

برای تو می نویسم ، برای تو که نام بسیجی بر خود نهاده ای بی آنکه بدانی بسیج چیست و بسیجی کیست و برای چه بوجود آمد . برای تو می نویسم که نام سپاهی ، نام نیروی انتظامی و ( احتمالاً ) نام ایرانی بر خود نهاده ای .
می دانی این روزها آلت دست عمله ظلم و دیکتاتوری شده ای ؟
می دانی شرف و آبرو و حیثیت ات را به ثمن بخس به حراج گذاشته ای ؟
می دانی در کجای تاریخ ایستاده ای ؟
می دانی به خاطر هیچ اسباب سرشکستگی فرزندانت را در فردای ایران می شوی ؟
آیا تاکنون با خود اندیشیده ای که این جماعتی که تو را به سرکوبش فرا میخوانند کیستند ؟ چه می گویند ؟
آیا با خود اندیشیده ای که اینان نیز به مانند تو فرزندان همین آب و خاکند ؟
فریاد حق خواهی شان را شنیده ای ؟ فریاد مرگ بر دیکتاتورشان را شنیده ای ؟
می دانی که این دیکتاتور که ناخواسته و ندانسته به حمایت و یاری اش شتافته ای در روز مبادا تو را قربانی بقا و فرار خود خواهد کرد ؟ می دانی که تو را بسان سپر انسانی فدای مطامع و منافع خود خواهد کرد ؟
لختی اندیشه کن ... به خودت ، به فرزندانت ، به خواهران و برادرانت و به آینده کشورت .
یادت باشد که دیکتاتور تو را هرگز با خود نخواهد برد .
پس ،
تفنگت را ، باتومت را ، گاز اشک آورت را ، شوکرت را ، زنجیر و قمه ات را زمین بگذار و آزاده باش و آزاد زندگی کن .
نگذار دیر شود !
تفنگت را زمین بگذار و به خانواده ات ملحق شو .
زنده باد آزادی
پاینده باد ایران

No comments:

Post a Comment