Tuesday, August 31, 2010

اسلام یعنی رأفت ! من رأفت اسلامی نمی خواهم

برای من ایرانی اسلام یعنی زور ، یعنی جنگ ، یعنی خونریزی ، یعنی کشتار ، یعنی ویرانی ، یعنی اعدام ، یعنی شکنجه ، یعنی تجاوز ، یعنی اعتیاد ، یعنی فحشا ، یعنی تباهی ، یعنی بدبختی ، یعنی فقر ، یعنی اوین و کهریزک ، یعنی جهل و خرافه پرستی . اسلام یعنی کشتن دیگران صرفاً بدلیل داشتن اندیشه و اعتقادی متفاوت ، یعنی تقلب ، یعنی دیکتاتوری ، یعنی خامنه ای ، یعنی خمینی ، یعنی احمدی نژاد و جنتی و اژه ای و مرتضوی و لاجوردی و نقدی و احمدی مقدم و تائب و مشائی و که و که ، یعنی لات منشی و عربده کشی و چاقو کشی و حماقت . اسلام یعنی آن طفل چهار ساله ای که هر روز صبح مجبور به دیدنش هستم که دارد وسط چهارراه گدایی می کند . اسلام یعنی به هیچ انگاشتن زنان و بچه ها ! اینها برای من اسلام را تداعی می کنند . من رأفت اسلامی نمی خواهم

Thursday, August 26, 2010

وای به روزی که هواپیماهای بدون سرنشین خودمان بخواهند فرود اضطراری کنند ! خدا عاقبتمان را بخیر کند

جرائد : هواپیمای جت بدون سرنشین کرار با ظرفیتهای متفاوت از جمله حمل بمب و شناسایی مورد بهره برداری قرار گرفت .
مجدداً جرائد : سقوط یک فروند هواپیمای فانتوم اف 4 نیروی هوایی در حوالی بوشهر و بدلیل نقص فنی .
و بازهم به نقل از همان جرائد و وبسایت ها : دو هواپیمای خطوط هوایی ایران که عازم اروپا بودند بدلبل بروز نقص فنی مجبور به فرود اضطراری در فرودگاه استانبول شدند .
نتیجه منطقی : وای به روزی که هواپیمای بدون سرنشین حامل بمب بخواهد فرود اضطراری انحام دهد ، آنهم کجا !؟ وسط کوچه و خیابانهای شهرهای خودمان ! خدا عاقبتمان را بخیر کند

Wednesday, August 25, 2010

آقای افتخاری ، لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود

سالها پیش ، قبل از انقلاب ، در کتاب فارسی کلاس دوم ابتدایی ( شاید هم کلاس سوم ، دقیقاً یادم نیست ) داستانی بود بسیار زیبا و پندآموز، با این مضمون که روزی دو مرغابی ( غاز ) قصد می کنند به دوست لاک پشتشان خدمتی بکنند و آروزی دیرینه او را برای پرواز و دیدن مناظر از بالا ، جامه عینیت بخشند . تکه چوبی فراهم می آورند و بر دهان لاک پشت میگذارند و خود ، دو سر چوب را گرفته و در حالی که لاک پشت در وسطشان چوب را با دهان گرفته و خود را معلق نگه داشته است ، به پرواز در می آیند . از جزئیات میگذرم و به پایان داستان می رسم ، آنجا که لاک پشت به رغم توصیه های مکرر دوستانش مبنی بر بسته نگه داشتن دهان و سکوت در تمام طول مسیر پرواز ، نتوانست جلوی خود را بگیرد و بقول معروف : باز کردن دهان همان و سقوط و نابودی همان ! حکایت عجیب و دردناکی بود برای کودکی چون ما که نمیتوانستیم بفهمیم " لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود " یعنی چه ! این داستان را داشته باشید تا برگردیم به زمان حال . این روزها شاهد بردن اسم آقای علیرضا افتخاری خواننده معروف کشورمان در همه جا هستیم و بقولی اسم ایشان نقل محافل شده است . از جمله ای که خطاب به احمدی نژاد گفت تا شایعاتی که حول بازخوانی " ربنا " ی استاد شجریان توسط ایشان پخش شد و موجی از مخالفت با خود به همراه آورد و اینک که ظاهراً طبق آخرین اخبار شاهد خروج ایشان از ایران و مهاجرت به فرانسه هستیم . نمیدانم این داستان خروج و مهاجرت با جریان احمدی نژاد و بقیه قضایا چقدر ارتباط دارد ولی اگر شنیده های من مبنی بر خروج اجباری ایشان در اثر موج شدید انتقادات مردمی صورت گرفته باشد ، تنها جمله ای که میتوانم بگویم این است : آقای افتخاری ، لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود ! همین

Tuesday, August 24, 2010

تختخواب سه نفره مبارک

در حیرتم از نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی که به چه راحتی مقهور و منکوب شهوترانی همکاران مرد خود شدند و با افتخار به لایحه ای رأی دادند که امیدوارم بیش و پیش از همه خودشان را تحت تأثیر قرار دهد . بعنوان یک مرد ایرانی ، تنها عنوانی که میتوانم به این لایحه بدهم این است : " نماد شهوترانی نمایندگان مرد و بی هویتی نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی ایران " ! به همین جهت باید قبل از همه به نمایندگان زن شادباش گفت که به بهترین وجهی خود را مسخره خاص و عام کرده و انشاءالله به همین زودی شاهد حضور حداقل یک زن دیگر در تختخوابشان خواهند بود تا به بهترین وجهی بتوانند هم مسلمان بودنشان را ( البته از نگاه خودشان ) به منصه ظهور برسانند و هم از خانواده شان حمایت لازم را بعمل آورده و یک شب در میان در صف ! باشند . این مؤدبانه ترین و محترمانه ترین ادبیاتی بود که توانستم برای این لایحه و خطاب به " نمایندگان " ! زن مجلس شورای اسلامی پیدا کنم .

Monday, August 23, 2010

آیا سعید مرتضوی اجازه میدهد به همین راحتی کنارش بگذارند ؟

بقول آن ضرب المثل قدیمی که می گفت : بالاخره خیاط هم افتاد تو کوزه ! سعید مرتضوی هم در کوزه افتاد . البته این می تواند تنها بخشی از یک سناریوی بزرگتر و پیچیده تر با ابعادی وسیعتر باشد ، چرا که روز قدس نزدیک است و رژیم جمهوری اسلامی بشدت از حضور مجدد مردم در خیابانها و اعتراضات احتمالی به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دهم و دولت کودتایی و نیز سیاستهای جاری رژیم و رهبر آن در هراس است و تلاش می کند تا با گرفتن ژستهای وحدت خواهانه و عدالت محور ، چند روزی برای خویش زمان خریده و خود را از این مخمصه رهایی بخشد . اعلام تعلیق احتمالی مرتضوی و دو نفر دیگر در ارتباط با فجایع زندان کهریزک ، آن هم درست در این زمان ، مانند همه رفتارهای رژیم مشکوک بنظر میرسد . چه کسی است که نداند که مرتضوی هر چه کرده و هر چه بر سر مخالفین سیاسی و فکری رژیم و روزنامه های منتقد آورده تنها و تنها با هماهنگی و دستور مستقیم خامنه ای بوده و بس ؟ کارنامه مرتضوی در امر جنایت و قتل و تجاوز ، آنقدر سیاه است که سیاهی آن دامن رژیم را نیز گرفته است . به قتل رساندن زهرا کاظمی ، بستن فله ای بیش از یکصد روزنامه و محاکمه دهها تن از فرزندان این مرز و بوم و همچنین کثافتکاری کهریزک تنها بخشی از جنایات این مرد است . در طول ده سال گذشته نام مرتضوی همیشه بر سر زبانها بوده و همه گاه نقش سپر بلا و سرباز خط مقدم را برای رهبران پشت صحنه و عروسک گردانان عرصه سیاست جمهوری اسلامی بازی کرده است . به همین دلایل جای این پرسش است که آیا مرتضوی واقعاً هرگز انتظار چنین برخوردی را از رژیم و از ناحیه رئیسان خود داشت یا خیر ؟ آیا او تجربه سعید امامی را برای خودش هرگز تصور میکرد یا خیر ؟ آیا بفرض مثبت بودن پاسخ این دو پرسش نمیتوان یکی از دو احتمال زیر را مطرح کرد ؟
1 - محاکمه و تعلیق و برکناری فقط یک بازی است و مقرر شده که این جناب مرتضوی بی سر و صدا از عرصه کنار رفته و در گوشه ای دنج به رتق و فتق امورات شخصیه پرداخته و فارغ از هیاهوهای سیاسی و شلوغ کاری های مرسوم ، پاداش خدمات چندین و چند ساله خود را گرفته و ایام بگذراند .
2 - می توان اینگونه نیز تصور کرد که مرتضوی به اندازه چند برابر اتهامات خویش از همه پشت پرده ای ها مدرک و سند جمع آوری کرده و در صورت لغزیدن جای خودش نسبت وبه انتشار این اسناد ، اقدام نموده و از آنها بعنوان حق السکوت استفاده نموده و باج خواهی کند .
هر چه هست باید نشست و منتظر ماند تا از پس پرده شعبده بازی جدید جمهوری اسلامی دیو دیگری برون آید .
اندکی صبر ... سحر نزدیک است

Sunday, August 22, 2010

آیا در دنیا کسی پیدا خواهد شد که یک آدم احمق را که اقدام به تهدید " کره خاکی " کرده است جدی بگیرد ؟

آقای احمدی نژاد ، بیتعارف بگویم ، اصلاً مهم نیست که تو ! خودت را و حکومت و کاسه لیسان و چاقوکشان و چماقداران پشت سرت را آنقدر دست بالا بگیری یا اینکه کره زمین را با همه بزرگیش آنقدر کوچک بینگاری که کارت به تهدید سیاره خاکی برسد . میفهمی !؟ اصلاً مهم نیست . چرا که در این دنیا دیوانگانی چون تو کم نبوده و نیستند که علاقمندند نامشان بعنوان مظاهر حماقت در تاریخ ثبت شود . تو هم مانند همه آنان . آنچه اما این وسط مهم است ( و خطرناک هم هست ) این است که ممکن است دیوانگانی هم در آنسوی مرزها پیدا شوند که تو را و حرفهایت را جدی بگیرند . از نگاه این دسته ، کسی پیدا شده که بعنوان بالاترین مقام رسمی یک کشور ( اگر چه حتا این را هم میدانند که تو نه قانوناً و نه رسماً هیچ مقامی نداری ) اقدام به تهدید کره زمین می کند و ظاهرش هم نشان می دهد که کاری از دستش بر می آید ! حتا اگر مطمئن هم باشند که کاری از دست تو و امثال تو بر نمی آید - که بر نمی آید - باز هم ترجیح می دهند که حرفهایت را جدی بگیرند و آن را بهانه ای کنند برای یک اقدام احمقانه ای نظیر آنچه تو در سر داری . این بخش داستان است که نه تنها شوخی نیست بلکه بسیار هم مهم است ! تو همیشه مرا یاد سخن گهربار اینشتین می اندازی که گفت : " در دنیا دو چیز است که انتها ندارد : یکی حماقت آدمها و دیگری عمق کائنات ، که البته در دومی شک دارم " . نمی دانم چرا دلم شور میزند . دلم شور میزند که نکند کسی در دنیا تو را و حرفهایت را جدی بگیرد . بگذارید هم امیدوار باشیم که چنین کسی پیدا نشود چرا که تو و حکومت پشتیبان تو بزودی رفتنی خواهید بود بدون آنکه نیازی به حتا شلیک کردن یک گلوله باشد . نمی خواهم مبارزات صلح طلبانه و آزادیخواهانه هم میهنانم به بوی باروت آلوده شود . همین

Friday, August 20, 2010

بر روی دیوار هیچکدام از افراد شرکت کننده در مراسم افطار دیکتاتور یادگاری نخواهیم نوشت

Align Rightاتفاقاً خوب شد . اینجوری تکلیف بر همگان روشن است و نیاز به هیچ بهانه تراشی ای نیست . عکس های مربوط به شرکت کنندگان در مراسم افطار خامنه ای را همگان دیدیم . همه ، واضح ! همه ، پیدا و آشکار ! هیچ فوتو شاپ کار ماهری هم کاری از دستش بر نمی آید . این عکس ها برای ثبت در تاریخ خوبند تا مردم ایران و همه مبارزان راه آزادی و دموکراسی ، دوست و دشمن و یار نارفیق و کس و کار و از همه مهمتر رفیقان راه خود را بشناسند . امثال حسن خمینی و هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی و قالیباف و دیگرانی که هر از گاهی در حکم سوپاپ اطمینان رژیم ظاهر میشدند و مثلاً نمایشی از طرفداری مردم از خود بروز می دادند ، اینک تکلیفشان را با مردم روشن کردند و همه یکصدا و هماهنگ فریاد عجز برآوردند که ما بندگان درگاه ولی فقیهیم و بس ! از ما توقع بیش از این نداشته باشید . ما اینکاره نیستیم . چرا که ما را تکه استخوانی ( آنهم استخوان مرغ و نه گوسفند و گوساله ) از درگاه ولی امرمان بس است . و شما ای مردم بروید و فکر دیگری بکنید . به ما هم امید نداشته باشید . همین ! بقول مثل معروف : اگر به امید من منانی ... برو شوهر بکن بیوه نمانی

Tuesday, August 17, 2010

یکسال از عضویتم در بالاترین میگذرد ، کارنامه ام را ارزیابی کنید

در پایان اولین سال عضویتم در بالاترین هستم . از همه دوستان عزیز خواهش می کنم اندکی وقت بگذارند و نگاهی به عملکردم بیندازند و مرا از توصیه و نصیحتشان محروم نکنند .

Monday, August 16, 2010

بنا به فتوای اکثر مراجع تقلید ، خوردن کیک و ساندیس در روز قدس امسال ، روزه را باطل نمی کند

بنا به فتوای اکثر مراجع تقلید ، خوردن کیک و ساندیس در روز قدس امسال ، نه تنها روزه را باطل نمی کند بلکه باعث گرسنگی و تشنگی هر چه بیشتر و در نتیجه صواب کلفت تری در درگاه ولی امر مسلمین کهکشان راه شیری خواهد شد . لذا از کلیه برادران و خواهران عرزشی تقاضا مندیم که روز قدس امسال را با بهره گیری از کیک و ساندیس اهدایی دولت کریمه ، " ضخیم الصواب " فرمایند

Saturday, August 14, 2010

یه روز یه ایرانیه بود که

یه روز یه ایرانیه بود که ترک بود ، یا نه ! راستشو بخواین آذری بود . مثل خواهر و برادر ما بود . اسمش ستار خان بود . یا شاید هم باقر خان بود . هر چی بود و هر کی بود خیلی شجاع بود ، خیلی حمیت داشت ، خیلی نترس بود ، یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد . جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه آزادی وطن و مشروطیت شد . برای من و تو ، برای ایران من و تو ، برای اینکه من وتو و فرزندان من و تو در این مملکت ، آزاد زندگی کنند فداکاری کرد . برای من و توفدا کاری کرد . یه روز یه ایرانیه بود ، یه رشتی ، آره ، یه روز یه رشتیه بود ، اتفاقاً آخوند هم بود . اسمش میرزا کوچک خان بود . میرزا کوچک هم برای عنان انداختن بر گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد . برای اینکه کسی در این مملکت ادعای خدایی نکند مبارزه کرد . اینقدر مبارزه کرد تا جونش رو فدای ایران من و تو کرد . یه روز یه لره بود ،یه ایرانی لر ! برادر هم میهن من و تو بود . اسمش شاهپور بختیار بود . بختیار هم جونش رو برای آزادی و سعادت ایران من وتو گذاشت کف دستش ، اگر چه من و تو با او نا مهربانی ها کردیم ، اما خم به ابرو نیاورد . مبارزه کرد تا روزی که دژخیمان دشمن در مأمن و آسایشگاه دور از وطنش ، سرش را بریدند و به جدایی من و تو خندیدند . آری یه روز بود که همه ما یکی بودیم . ترک و لر و رشتی و اصفهانی و عرب نداشتیم . تا اینکه دشمن اومد و رمز بقای ما رو کشف کرد و قفل اتحاد من و تو رو شکست . توی دهن من و تو انداخت که بگیم یه ترکه بود ... یه لره بود ... یه رشتیه بود ... یه عربه بود ووو ! عاقبتش چی !؟ ما شدیم اینی که شدیم . برای هم جوک میسازیم تا به دشمنان مان بگوییم آسوده بخوابید که ما خود با هم در جنگیم . تا دشمن سر راحت بر زمین گذارد و خیالش راحت باشد که من و تو هرگز دیگر " ما " نمیشویم . آری . این بود که ما از هم گسستیم تا دشمن نیازی به گسستن مان نداشته باشد . این بود که ایران ما شد ایرانستان . که هر گوشه اش سازی کوک می کند و به سمتی می رود . در اوج بیچارگی تهرانی ها ، تبریزی ها مینشینند و نظاره می کنند و تلافی " یه روز یه ترکه بود " را درمی آورند. در کشاکش کشتار تبریزی ها ، تهرانی ها ، خم به ابرویشان نمی آورند . به گرفتاری هم خوشیم و باکی مان نیست که دشمن ما را اینگونه متفرق می خواهد . آری ! خواهرم ، برادرم ، هم میهن آزاده ام ، تا روز که همه یکصدا نگوییم " یه روز یه ایرانیه بود ... " هرگز شکست دشمنمان را نخواهیم دید . بیایید همه با هم یکصدا فریاد بزنیم : یه روز همه ما ، با هم ، همصدا و هم آهنگ بر دشمنان اتحاد و همبستگی مان خواهیم شورید و پشتش را بر زمین خواهیم زد . زنده باد آزادی ، پاینده باید ایران

Friday, August 13, 2010

ای شرم بر ما

ای شرم بر ما اگر بگذاریم حتی یک شب هم آب خوش از گلوی خامنه ای و احمدی نژاد پایین رود !
ای شرم بر ما اگر برای یک روز هم که شده یادمان برود که بودیم و که هستیم و چه میخواستیم و چه شد !
ای شرم بر ما اگر بگذاریم خون بناحق ریخته شده عزیزانمان ، خواهران و برادرانمان ، سهراب ها و نداها یمان و همه شهیدان آزادی میهن عزیزمان ایران ، پایمال خدایگان زر و زور و تزویر شود !
ای شرم بر ما اگر در پیچاپیچ روزمرگی ، گم و گور شویم و به ظلم ظالمان و وطن فروشان ، راضی شویم !
ای شرم بر ما اگر اجازه دهیم دشمن حتی خیال پیروزی در سر بپروراند !
ای شرم بر ما اگر رعشه ترس و وحشت برای لحظه ای ، کاخهای دشمنان مان را آسوده بگذارد !
ای شرم بر ما اگر اجازه دهیم ، آنچه گذشتگان ما بر سر ما آوردند ، ما بر سر فرزندانمان بیاوریم !
و
ای شرم بر ما اگر حتی برای یک ثانیه هم که شده نام ایران ، نام آزادی و نام دموکراسی را از خاطرمان زدوده کنیم

Thursday, August 12, 2010

لزوم استفاده از ادبیات طنز و عبارات تمسخر آمیز در مورد سران دولت کودتایی و رژیم دیکتاتوری

ابزار بسیار برنده و کارسازی است . بخصوص در زمانی که مردم ایران و فعالین سیاسی و رهبران جنبش سبز آماج سنگین ترین حمله های تبلیغاتی و جنگ روانی قرار گرفته اند باید با حربه طنز و تمسخر به این جنگ روانی پاسخ داد . تجربه تاریخی کشورهای دیگر نیز نشان میدهد که این حربه اثر شگفت انگیزی در مختل کردن نظام فکری دشمن دارد . مردم ایران نشان داده اند که در زمینه ادبیات طنز بسیار مهارت دارند و این حربه را در زمان لازم بخوبی بکر میبرند . تغییر نام افراد و استفاده از اسامی مستعار برای آنان ، از جمله این حربه ها و ظرافت هاست . مثلاً تعبیر " ملیجک رهبر " بجای استفاده از کلمه تکراری " احمدی نژاد " بتنهایی میتواند گویای منویات مردم و احساس شان نسبت به هر دوی این حضرات باشد . به همین ترتیب ، میتوان برای سران دولت کودتایی و مزدوران و کاسه لیسان و چماق بدستان و چتقوکشان و دزدان درگاه و آستان دیکتاتور القابی بسیار متناسب و بجا پیدا کرد . افرادی نظیر خامنه ای ، محمدی گلپایگانی ، تائب ، حجازی ، برادران لاری-جانی ، جنتی ، سید احمد خاتمی ، صدیقی ، مشایی ، الهام ، فاطمه رجبی ، رحیمی ، ضرغامی ، جعفری ، مرتضوی و و و کوارد خوبی برای این نوع ادبیات هستند که میتوان از بردن اسامی منحوس شان برای همیشه خودداری کرد . عجالتاً همان " ملیجک رهبر " را داشته باشیم تا بتدریج برای بقیه هم اسامی متناسب و مورد قبول همگان را پیدا و جایگزین کنیم

Wednesday, August 11, 2010

پس کو این "عزت و اقتدار" ملی و بین المللی دولت کودتایی ؟ شما هم فروش نفت را به همه کشورها تحریم کنید

در پی صدور قطعنامه شورای امنیت مبنی بر تحریم ایران ، شاهدیم که کشورهای جهان کم کم دارند به حلقه تحریم کندگان میپیوندند . پیوستن برزیل به کشورهای تحریم کننده جمهوری اسلامی ، تحریم فروش بنزین توسط ترکیه و تویوتا توسط شرکت ژاپنی ، آخرین از این نوع هستند و بنظر می آید در روزها و هفته های آتی شاهد تحریم های بیشتر و سنگینتر از ناحیه کشورهای - مثلاً - دوست خواهیم بود . انتظار و توقع از دولت کریمه و مردمی جمهوری اسلامی - بخصوص در سال عزت و اقتدار ملی - آن است که ایران نیز در یک اقدام شجاعانه و مشابه ، فروش نفت و گاز را به این کشورها ، تحریم کرده و ضمن خودداری از دریوزگی بیشتر و " هیاهو برای هیچ " ، نسبت به حفظ و تقویت " عزت و اقتدار ملی و بین المللی " خود اقدام نماید وگرنه لازم است رهبر معظم جمهوری اسلامی و ولی امر مسلمانان جهان در یک سخنرانی شجاعانه کلیه حرف ها و ادعاهایشان را پس گرفته و یادشان باشد که منبعد از انجام هر گونه " زرت و پرت اضافی " در این گونه موارد خودداری فرمایند . همین

Tuesday, August 10, 2010

بالاترین ، کجای کاری !؟

با نگاهی به فلسفه وجودی و اهداف طراحان سایت بالاترین ، براحتی میتوان دریافت که سایت بالاترین تنها یک سایت اطلاع رسانی است و مانند هر رسانه مستقل دیگر در مورد محتوای خبرها بی تفاوت است . در بالاترین ، مهم این است که شما خبری ، مقاله ای ، عکسی یا ویدئویی را ببینی و به دیگران هم اجازه دهی ببینند . البته سایت بالاترین قوانین مخصوص به خود را دارد . این قوانین که اکثراٌ ناظر به روشهای اجرایی است در خصوص محتوا سکوت کرده است . طبعاً اخبار جعلی و دروغ و نا متناسب با فرهنگ و هنجارهای اجتماعی ، با واکنش اعضاء مواجه میگردد . متأسفانه اخیراً شاهد آن هستیم که برخی دوستان عضو بالاترین ، اولاً بسیار کم تحمل شده و بهیچ عنوان حوصله راهنمایی ، بحث یا ارشاد ندارند و ثانیاً اینکه به صرف آنکه از محتوای مطلبی خوششان نیاید فوراً به آن امتیاز منفی میدهند . به تعبیر دیگر میتوان اینگونه مثال زد که من بعنوان یک خبرنگار یا روزنامه نگار ، چون از متن مقاله ای خوشم نمی آید یا آن را بر خلاف عقائد شخصی خود میدانم، آن را بایکوت کرده و اجازه دیدنش را از دیگران میگیرم . بنظرم این حرکت با روح حاکم بر رسالت سایت بالاترین در تناقض آشکار است . کافی است سری به لینکهای مربوط به مسائل عقیدتی بزنید ، متوجه خواهید شد . بعنوان مثال زنده : مصاحبه اخیر آقای اکبر گنجی با شبکه تلویزیون بی بی سی در باب اسلام و قرآن و امام زمان ... این سخنان ممکن است به مذاق برخی خوش نیاید اما بهیچ عنوان توهین آمیز نیست . ممکن است جای بحث داشته باشد و انتظار هم ، درست همین است که دوستان مخالف با عقیده جناب گنجی به تشریح نظرات خود و دلائلشان بپردازند نه اینکه لینک و خبر مربوط به آن را - به زعم خود - بایکوت کرده و از انتشار آن جلوگیری کنند . من آنچه شرط بلاغ بود با تو گفتم ... تو خواهی پند گیر خواه ملال !

Sunday, August 8, 2010

قدرت نمایی هاو شاخ و شانه کشیدن های گاه و بیگاه رژیم کودتایی ، در واقع نشان از ضعف و زبونی داخلی دارد

اقتدار یعنی قدرت داشتن . آنهم بدون نیاز به ابراز و اعلام . در واقع این قدرت واقعی است که همیشه با خودش اقتدار به همراه می آورد . تاریخ نیز نشان داده است که قدرت های پوشالی به رغم ظاهر بسیار هولناکشان هرگز منتج به ایجاد اقتدار برای حاکمان نگردیده است . برای روشن شدن هر چه بهتر این موضوع مثالی برایتان میزنم : خانواده ای را تصور کنید که در آن " پدر " منشأ و نماد قدرت است . در چنین خانواده ای ، صرف حضور پدر در خانه و احترامی که فرزندان برای او قائلند باعث ایجاد نظم و آرامش و سکوت میگردد . بچه ها می دانند که دیگر وقت شلوغ کردن و سر و صدا کردن نیست و هر چیزی باصطلاح باید سر جای خودش برگردد . البته شاید الآن و در دوره و زمانه ی حاضر ، نتوان مصادیق زیادی از این نوع اقتدار توأم با احترام - آن هم در خانواده ها - پیدا کرد ولی به هر حال این تعریف ، تعریفی همه پسند و قابل درک برای همگان است . حال ، پدری را تصور کنید که - به هر دلیلی از جمله تضعیف جایگاهش توسط مادر خانواده یا بدلیل صعف شخصی و شخصیتی خودش - مجبور است همه گاه حضورش را با هوار و داد و بیداد در خانه به اثبات برساند و دیگران را وادار به تمکین در برابر خودش ، ولو به زور بازو و ایجاد یک محیط وحشت نماید . قابل پیش بینی است که در چنین حالتی هرگز آن خانه روی آرامش به خود نخواهد دید و اهل خانه بدنبال کوچکترین منفذ و فرصتی میگردند تا این نظم آهنین مصنوعی را بشکنند . آنچه می توان از این مثال ساده برداشت کرد این است که قدرت واقعی را هرگز نیازی به دادن اعلامیه و جار زدن بر سر هر کوی و برزن نیست و بقول معروف " عطری است که خود می بوید و نیاز به اعلام هر روزه و هر ساعته ی عطار ندارد " . همین مثال کوچک را می توان در ابعاد یک محیط بزرگتر نظیر یک مدرسه ( مدیر / ناظم / معلم ) ، یک شهر ( شهردار/ فرماندار / پلیس محلی ) و حتی یک کشور ( دولت و بازوهای اجرایی ، امنیتی ، نظامی و انتظامی آن ) تعمیم داد و صدق تعریف فوق را در مورد آن به بهترین شکل ممکنه دید و لمس کرد. واضح است که ایجاد نظم و امنیت و رفاه اقتصادی و اجتماعی و ... از اهم وظایف هر دولتی است و انجام این وظایف ، طبعاً نیاز به استفاده و مدیریت بکارگیری ظرفیتها و پتانسیلهای مختلف کشور دارد . اینجاست که دولت نیاز به اقتدار دارد و نداشتن اقتدار او را مجبور می کند که چپ و راست برای مردم شاخ و شانه بکشد و تهدید کند و قدرتنمایی کند . آنچه امروز در میان سخنان حاکمان ریز و درشت ایران از رهبر و رئیس دولت کودتایی گرفته ، تا نمایندگان مجلس ( شما بخوانید نمایندگان شورای نگهبان ) و مسئولین قضایی و نظامی و انتظامی میتوان یافت چیزی جز قدرتنمایی و عربده کشی ناشی از ضعف و زبونی نیست . حتی در مواردی نیز که ظاهراً مخاطب این آقایان ، کشورهای خارجی هستند باز میتوان زبانه هایی از ضعف و زبونی اینان را در برقراری یک نظم ماندگار و امنیت با ثبات در کشور ، دید . معروف است که سگ هایی که زیادی عوعو می کنند ، گاز نمیگیرند و بسیار زود درجا میزنند و درمی روند . بخصوص جملات احمدی نژاد را که بتازگی ابعاد مسخره آمیزی نیز بخود گرفته است در همین راستا میتوان ارزیابی کرد . وقتی او از هر فرصتی استفاده می کند که به جهان غرب وبخصوص آمریکا بتوپد و اینگونه نمایش دهد که ایران یک قدرت نظامی - سیاسی و اقتصادی است ( که متأسفانه نیست ! ) دقیقاً به این معناست که دولت جمهوری اسلامی در ضعیفترین موقعیت تاریخی دوران موجودیت خود قرار دارد و نشانه های این ضعف و زبونی را در تمام ابعاد زندگی مردم ایران و روابط خارجی و موقعیت جهانی ایران دید . من هرگز ندیده ام که رئیس دولت یا رهبر یک کشور قدرتمند اقتصادی و سیاسی از هر فرصتی استفاده کند تا به دیگران چنگ و دندان نشان دهد و قدرت کشور خود را به رخ بکشد . بر عکس ، در طول تاریخ نمونه های زیادی میتوان یافت که در آن ، حاکم یک کشور دیکتاتوری و معمولاً ضعیف از لحاظ سیاسی و اقتصادی ، خود و رژیمش را قدرتمندترین و با ثباتترین معرفی نماید . مثال عینی آن هم کسی نیست جز صدام حسین ! کسی کی سرنوشتش در انتظار همه قدرتمندان بی قدرت جهان است . به امید آزادی ایران . زنده باد دموکراسی و حکومت مردمی مقتدر ناشی اراده مردم

Saturday, August 7, 2010

بعنوان یک سبز ایرانی از ادبیات لمپنی احمدی نژاد نه تنها ناراحت نیستم بلکه خوشحال هم می شوم !

هر بار که در رسانه ها و وبسایت های اینور و آنور می بینم و میخوانم و می شنوم که باز هم احمدی نژاد ( نمی توانم به او عنوان رئیس جمهور را اطلاق کنم چون او حداکثررئیس یک دولت کودتایی و غاصب است ) با آن ادبیات سخیف و چاله میدانی و سطح پایین و لمپنی خود سخنرانی کرد و باصطلاح گند زد ، نه تنها ناراحت نمی شوم و حرص نمی خورم بلکه خوشحال هم می شوم . می پرسید چرا !؟ عرض می کنم . بیایید برای لحظه ای تصور کنید که احمدی نژاد - آنهم با آن سابقه ای که از او در جریان مبارزات انتخاباتی و مناظره ها سراغ داریم - حرف حسابی بزند . یعنی مثل آدم حرف بزند . مثل یک رئیس جمهور واقعی . مثل یک جنتلمن و باصطلاح خودش مثل یک آدم فرهنگی و استاد دانشگاه ! راستش را بگویید ، تعجب نمی کنید ؟ اصلاً ناراحت نمی شوید ؟ از اینکه کسی با مشخصات احمدی نژاد که بناحق بر صندلی ای تکیه زده که هزاران بار از قد و قواره او بالاتر و بزرگتر است ، حرفهای منطقی بزند ، به شما بر نمی خورد ؟ به من که بر می خورد . برای اینکه من و هزاران جون من الان سالهاست داریم فریاد می زنیم که این آدم اساساً نماینده فرهنگ و منش و ادبیات ایرانی نیست و نمی تواند باشد . مگر ما برای ادعایی که می کنیم دلیل نمی خواهیم ؟ مگر نباید سند محکمه پسند ارائه دهیم ؟ خوب چه سندی بهتر از حرفهای بی سر و ته و بی معنی خودش ؟ بگذارید آنقدر از این نوع حرفها بزند و از این نوع ادبیات ( البته می دانم اطلاق کلمه ادبیات به سخنان احمدی نژاد ، غیر منصفانه و دور از عدالت است ) استفاده کند که همه دنیا بفهمد که خود این آدم بهترین سند برای " نابرحق" بودنش است . بالاخره از قدیم گفته اند " از کوزه همان برون تراود که در اوست " و از احمدی نژاد همان تراوش می کند که در وجود اوست . نفرت ، کینه ، زشتی ، بدکرداری ، کثافت و شناعت و فساد . در واقع احمدی نژاد با این کارش بزرگترین توهین را در درجه اول به کسانی که او را بر مسند نشانده اند ( که البته حقشان است ) می کند و دوم به کسانی که که پای سخنانش می نشینند اعلام می کند که تا چه اندازه برایشان ارزش قائل است چون ارزش کسانی که به او گوش می دهند چیزی بیشتر از سطح همین سخنان نیست . کسی که با وجود این همه جنایت ، هنوز حاضر است به ایران برود و در جمع کاسه لیسان و مختخوران و حلقه جنایتکاران قرار گیرد ارزشش همین قدر است . اینان پست تر و بی ارزش تر از آن هستند که کسی بهتر از احمدی نژاد برایشان سخنرانی کند و دعوتشان و کند و حلقه فلاکت و دریوزگی بر گردنشان بیاویزد . آری ، مفتخوری و کاسه لیسی و همصدایی با جنایتکاران را مزدی بیش از این لایق نیست . یادمان باشد که هر چه او و همپالکی ها و سینه چاکانش پست تر باشند ارزش ما بالاتر خواهد رفت . به امید آزادی ایران زمین از وجود نحس و زشت مفتخوران و دونان و پس فطرتان . پاینده ایران

Friday, August 6, 2010

جوک آخوندی

آخونده توی اتوبوس کنار راننده تمرگیده بوده که شوخیش گل میکنه و میگه : شما راننده ها که همش تو جاده هستید ، از کجا میدونید که بچه هاتون از خودتونن؟
رانندۀ زبل هم که دست ملا رو خونده بوده میگه : 2سال صبر میکنیم حاج آقا ؛ اگه شبیه خودمون شد که هیچ وگرنه میفرستیمش حوزه علمیه!

Wednesday, August 4, 2010

همایش دوروزه ایرانیان مقیم خارج از کشور : هزینه همکاری ( شما بخوانید جاسوسی ) با رژیم باید بالا برود

بالاخره امسال هم همایش سالیانه ایرانیان مقیم خارج از کشور همراه با سخنان سخیف و ادبیات لمپنی احمدی نژاد برگزار شد . ابن همایش که به ابتکار رحیم مشایی ( مشکوک ترین و مجهول الهویه ترین فرد تیم احمدی نژاد ) بودیم . طبیعتاً چنانچه انتظار میرفت هویت بسیاری از این ایرانیان ناشناخته ماند و اسامی زیادی به بیرون درز نکرد . این را البته میگذارم به حساب ترسی که که هم رژیم و هم مدعوین چنین سمینارهایی از مردم و آینده خود دارند . برای همه ما و بخصوص کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند کاملاً قابل درک است که داشتن جایگاهی اینچنین ( دعوت و تقبل کلیه هزینه های رفت و آمد و اقامت و سفرهای داخلی برای خود فرد و نفرات همراه ) مستلزم چه کارهایی است . در یک کلام شما باید رسمن جاسوس رژیم باشی که مورد چنین الطافی قرار بگیری . در میان دارندگان اقامت کشورهای خارجی ، هیچ آدم حسابی ای حاضر نیست با رژیم جمهوری اسلامی و دولت کودتایی احمدی نژاد همکاری کند . بنابراین باید تلاشی فراگیر و سرتاسری انجام شود تا این افراد شناسایی و به طرق ممکنه رسوا شوند . در بسیاری موارد کافی است دولت کشورهای محل اقامت این افراد از چنین سطحی از همکاری مطلع شوند . مطمئناً حضور این جماعت را بیش ازاین تحمل نخواهند کرد . در میان جوامع ایرانیان در کشورهای مختلف باید عکس و مشخصات این افراد در سطح بالایی منتشرشود تا عرصه زندگی بر اینان تنگ شد و یاد بگیرند با دولتی که بر خون دهها و صدها نفر از هم میهنانمان برقرار شده ، همکاری نکنند . بگذریم که هزینه بیش از 3 میلیارد تومن که خرج این همایش شده است از سفره مردم ایران و از دهان بچه های این مملکت دزدیده شده است که این هم بحث جاگانه ای میطلبد

Monday, August 2, 2010

احمدی نژاد راست میگوید : هیچ آدم عاقلی حاضر نیست برای کشتن او پول خرج کند

احمدی نژاد در همایش دوروزه ایرانیان مقیم خارج کشور : صهیونیست‌های احمق آدم اجیر کرده‌اند که مرا ترور کنند...
این جمله را میتوان بعنوان یکی از معدود حرف های حسابی که بر زبان احمدی نژاد جاری گشته به حساب آورد ! میپرسید چرا ؟ خوب واضح است : امروزه در نه تنها در ایران بلکه در هیچ کجای دنیا ( و من حتی بعید میدانم در منزل شخصی و در میان همقطارانش هم ) احمدی نژاد آدم جدی ای به حساب نمی آید . یعنی بهر بگویم کسی او را آدم حساب نمی کند . همه او را شوخی میگیرند . حرفهایش را مسخره می کنند و خبرهای مربوط به او را نادیده می گیرند . با این حساب ، هیچ آدم عاقلی حاضر نیست حتی یک ریال خرج کند که مثلاً احمدی نژاد را بکشد . این حرف کاملاً درست است که خودش گفته است : فقط احمق ها حاضرند از پولشان برای نابودی احمدی نژاد صرف نظر کنند . احمدی نژاد نیاز به کشتن ندارد . او خود بتنهایی دارد تیشه بر ریشه جمهوری اسلامی میزند و بزودی آن را به ورطه نابودی خواهد کشاند . همین